با من قرآن بخوانید (1)
در سوره کهف سه جریان بسیار عجیب نقل شده. یکی اصحاب کهف که تعدادی جوانمرد بودند به همراه یک سگ، و نخواستند زیر ظلم حکومت طاغوتی زمانشان زندگی کنند و هجرت کردند و خدای متعال هم آنها را در غاری سکنا داد و سیصد و اندی سال به خوابشان برد و بعد بیدارشان کرد تا در زمانه بهتری زندگی کنند اما خودشان نخواستند و از خدای متعال درخواست کردند که دوباره به خوابشان ببرد. چندین ابهام و پیچیدگی در جریان اینها وجود دارد. تعداد دقیقشان؟ اهمیت این سگ در این جریان و اینکه چرا باید خدای متعال در قرآن این سگ را هم ذکر کند و روی حضور او تاکید کند؟! مکانشان؟ در زمان کدام پادشاه خفتند؟ در زمان کدام پادشاه بیدار شدند؟ چرا نخواستند زندگی کنند و دوباره خوابیدند؟ اصلا دوباره خوابیدند یا این بار مردند؟ و خیلی سوالات دیگر.
اما از همه این سوالات مهمتر که ما با آن کار داریم این است که هدف هدایتی این داستان چیست؟ چون قرآن کتاب هدایت است و هر چه می گوید در راستای این هدف است و قرآن کتاب قصه نیست. از داستان کهف ما چه چیزی باید بیاموزیم؟
دو داستان دیگر را در نظرات دنبال کنید.
آن شخص یک جا قایقی را سوراخ کرد و یک جا نوجوانی را به قتل رساند و یک جا دیوار مخروبه ای را بی مزد تعمیر کرد! موسی در هر سه مورد اعتراض کرد. آن شخص هم توضیح هر سه کارش را داد ( که هیچ کدام هم از لحاظ شرعی موجه نبود) و به موسی گفت برو پی کار خودت که گفتم نمی توانی همسفر من شوی.
چندین سوال و ابهام در این داستان هست که نیازی به ذکر نیست. فقط آن سوال مهم را که در آخر داستان قبل پرسیدیم را مطرح می کنیم که هدف هدایتی این داستان چه بود؟