صیانه

نوشتن از بعضی حرف‌ها جسارت نمی‌خواهد.. حماقت هم.. نوشتن از بعضی حرف‌ها ایمان می‌خواهد

صیانه

نوشتن از بعضی حرف‌ها جسارت نمی‌خواهد.. حماقت هم.. نوشتن از بعضی حرف‌ها ایمان می‌خواهد

صیانه

هر آدمی را پرچم‌دار نمی‌کنند.
پرچم را به دست راست‌قامت‌ترین باید داد.
به دست پایدارترین؛
مطمئن‌ترین؛
سالم‌ترین؛
و البته وفادارترین.
سلام بر ریحانه‌ها
که خدا پرچم‌دارشان خواسته.
پرچم‌دار عبودیت؛
پرچم‌دار اسلام.
ریحانه‌ها
آماج حمله‌های شیطانی اگر هستند،
پرچم اسلام را
-حجاب را-
به دوش دارند.
سلام بر ریحانه‌ها
سلام بر پایداری‌شان
سلام بر صبرشان
و سلام بر شکوه ایمان‌شان؛ روزی‌که ایمان‌ها را به سنجه آورند(yon.ir/mGdf).

ذَلِکَ وَ مَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ(yon.ir/sGxx).

نویسندگان

آیا همسرم به من خیانت کرده است؟

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۰۹ ب.ظ

مرد عرب نگران بود نزد رسول گرامی اسلام آمد... .

مرد عرب نگران بود نزد رسول گرامی اسلام آمد
عرض کرد اکنون حدود دو سال است که خدا فرزند پسری به من داده است، من و همسرم هر دو سفید پوستیم ولی بچه ی ما سیاه به دنیا آمده است
در طول این دو سال نگران نبودم که این پسر فرزند من نباشد
اما کسی در دلم نگرانی ای ایجاد کرد و گفت: همسرت به تو خیانت کرده است و این پسر، پسر تو نیست چرا که همرنگ تو به دنیا نیامده است، اکنون این فکر تمام وجودم راه فرا گرفته است که نکند همسرم به من خیانت کرده باشد و این پسر، فرزند من نباشد.
رسول گرامی اسلام فرمودند:
به بیرون از مدینه برو آدرسی به او داده و فرمودند:
در این محل جوانی مشغول به کار است و در حال ساختن خانه ای می باشد، او را پیدا کن و فرزندت را کنار او رها کرده و نظاره گر باش
اگر فرزندت به نزد او رفت بدان حلال زاده است اما اگر پسرت از آن جوان دوری کرد نطفه اش از تو نیست
مرد چنین کرد
بیرون از مدینه رفته و آدرسی را که رسول گرامی اسلام داده بودند پیدا کرد، جوان را دید
فرزندش را کنار او رها کرد و خود عقب رفت، کودک کمی به مرد که در حال کار کردن بود نگاه کرد، کمی اطراف او راه رفت و اطرافش را نگاه کرد
مرد عرب ایستاده بود و از دور تماشا می کرد که کودک چه می کند، در دلش غوغایی بود، دید پسرکش گوشه ی پیراهن جوان را گرفت و تکان داد و دستهایش را باز کرد تا جوان او را بغل کند
دید که جوان دست از کار شست و کودک را بغل کرد، از دور لبخند کودک و آن مرد جوان را دید دلش آرام گرفت
به نزد جوان آمده و سلام کرد و کودک را خواست که از آغوش جوان بگیرد، کودک خودش را به آغوش مرد جوان چسبانیده بود
بالاخره پدر، پسرش را گرفته و از مرد جوان عذر خواست و خداحافظی کرد
به مدینه و مسجد رسول گرامی اسلام آمد و ماجرا تعریف کرد
رسول گرامی اسلام به او فرمودند: شک نکن که این پسر فرزند توست و ممکن است در اعقاب تو فردی سیاه بوده باشد که این فرزند به او تمایل پیدا کرده و نطفه به شکل او منعقد شده است .
مرد عرب از رسول گرامی اسلام پرسید : می شود آن جوان را به من معرفی کنید
حضرت فرمودند : او برادر و عموزاده ی من علی بن ابیطالب است
سپس رو به عرب فرمودند :
کذب من زعم انه ولد من حلال و هو یبغض علیا (۱)
دروغ می گوید آنکس که می گوید حلال زاده است اما با علی دشمنی دارد
سپس فرمودند :
لایحبه الا مؤمن ولا یبغضه الا منافق ( منابع اهل سنت در این حدیث)
جز مومن او را دوست نمی دارد و او را دشمن نمی دارد مگر منافق

پی نوشت: امام صادق علیه السلام فرمودند : من وجد برد حبنا علی قلبه فلیکثر الدعاء لامه فانها لم تخن اباه (۲)
هر کس در دل خویش لذت دوستی ما اهل بیت علیهم السلام را احساس کند، به مادرش زیاد دعا کند، چرا که به پدرش خیانت نکرده است.

۱ – امالی صدوق، ص ۲۰۹
۲ – بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۱۴۷

این روایت به طرق محتلف با تفاوت های اندکی در کتب مختلف ذکر شده است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۰۵
سیمین محمود زاده

پیامبر[صل الله علیه و آله]

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی